جخ امروز
از مادر نزاده ام
نه
عمر جهان بر من گذشته است.

نزدیک ترین خاطره ام خاطره ی قرن هاست.
بارها به خونمان کشیدند
به یاد آر،
و تنها دست آورد کشتار
نان پاره ی بی قاتق سفره ی بی برکت ما بود.

اعراب فریبم دادند
برج موریانه را به دستان پرپینه ی خویش بر ایشان در گشودم،
مرا و همگان را بر نطع سیاه نشاندند و
گردن زدند.

نماز گزاردم و قتل عام شدم
که رافضی ام دانستند.
نماز گزاردم و قتل عام شدم
که قرمطی ام دانستند.
آنگاه قرار نهادند که ما و برادرانمان یکدیگر را بکشیم و
این
کوتاه ترین طریق وصول به بهشت بود!

به یاد آر
که تنها دست آورد کشتار
جل پاره ی بی قدر عورت ما بود.

خوش بینی برادرت ترکان را آواز داد
تو را و مرا گردن زدند.
سفاهت من چنگیزیان را آواز داد
تو را و همگان را گردن زدند.
یوغ ورزاو بر گردنمان نهادند.
گاوآهن بر ما بستند
بر گرده مان نشستند
و گورستانی چندان بی مرز شیار کردند
که بازماندگان را
هنوز از چشم
خونابه روان است.

کوچ غریب را به یاد آر
از غربتی به غربت دیگر،
تا جستجوی ایمان
تنها فضیلت ما باشد.

به یاد آر:
تاریخ ما بی قراری بود
نه باوری
نه وطنی.



نه،
جخ امروز
از مادر
نزاده ام.

۱۳۶۳

© www.shamlou.org سایت رسمی احمد شاملو